معنی فیلمی ساخته مت ویلیامز

حل جدول

فیلمی ساخته مت ویلیامز

جایی که قلب هست


مت

شیره خرما

دوشاب

دوشاب، شیره خرما

شیره انگور

لغت نامه دهخدا

مت

مت. [م ُ] (ضمیر) به لهجه ٔ شیرازی من ترا. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا):
که همچون مت ببوتن دل و ای ره
غریق العشق فی بحرالوداد.
حافظ (یادداشت ایضاً).

مت. [م َ] (اِ) دوشاب و شیره ٔ انگور و یا خرما. (ناظم الاطباء) (از اشتنگاس).

مت. [م َت ت] (ع مص) دراز کشیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). کشیدن چیزی را. (از اقرب الموارد). || کشیدن آب بی چرخ چاه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || نزدیکی جستن با کسی برای سببی. (زوزنی). نزدیکی جستن. (دهار). پیوند خویشی جستن. (آنندراج) (از ناظم الاطباء).


ساخته

ساخته. [ت َ / ت ِ] (ن مف) بناشده:
چون مقیمان همه مشغول مقامند و لیک
یک یک از ساخته ٔ خویش همی بر گذرند.
ناصرخسرو.
|| مصنوع. صنیع. بعمل آمده. ساخته شده: همه سپرغمهای آن از زر و سیم ساخته. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 43). || در تداول عامه در مقابل «سفارشی » یعنی کالائی که سفارش میشودکه صنعتگر بسازد، بکار میرود. || آماده. (صحاح الفرس) (برهان). مستعد و آماده. (غیاث). حاضر.مهیا. بسغده. بسیجیده: اردشیر یک شب بخواب دید که فرشته ای از آسمان فرود آمدی و وی را گفتی خدای عزوجل ملک بتو خواهد دادن. ساخته باش. (تاریخ بلعمی).
از پی خدمت شریف تو داد
تا روم با تو ساخته بسفر.
فرخی.
گفت ساخته باشید که با بوسهل سوی ری بروید. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 401). یک شب... پرده داری.... بیامد و مرا که عبدالغفارم بخواندو چون وی آمدی بخواندن من، مقرر گشتی که بمهمی مرا خوانده می آمد، ساخته برفتم. (تاریخ بیهقی ص 130). مثالها رفت بخراسان بتعجیل ساخته شدن مردمانی که آرزومند خانه ٔ خدای عزوجل بودند. (تاریخ بیهقی). یک تن ساخته داری به که دو تن ناساخته. (قابوسنامه).
چون چاشت کند بخویشتن پیوست
تو ساخته باش کار شامش را
وان را که ازو همی طمع دارد
گو ساخته باش انتقامش را.
ناصرخسرو (دیوان ص 22).
خدای تعالی ترا عافیت داد و لیکن چون بلا اختیار کردی، ساخته باش. (قصص الانبیاء جویری ص 153). گفت فردا علماء حاضر خواهند آمدن، باید که ساخته باشی مناظره ٔ ایشان را. (فارسنامه ٔ ابن البلخی چ اروپا ص 64). و تو ساخته باش با سپاه و چون خروش بوق شنیدی بیرون آی. (مجمل التواریخ والقصص).سلجوقیان ناساخته بودند. این قوم ناگاه بریشان زدندو بغارت مشغول شدند. (راحه الصدور راوندی). مردمان را فرمود که ساخته شوید و بیرون روید. (ترجمه ٔ تاریخ اعثم کوفی ص 66). و جنگ آغاز نهادند و معاویه نیز ساخته شد. (ترجمه ٔ تاریخ اعثم کوفی ص 75). تا اگر ناگه از در درآید [دشمن] ناساخته نباشی. (مجالس سعدی). || شاک السلاح، با سلاح مکمل. با تجهیزات کافی. با برگ و ساز هر چه تمامتر. با تمام سلاح و آلات حرب: ابوبکر مردمان مدینه را همی گفت ساخته باشید شما و با سلاح همی روید هر جا که روید که این عرب نباید که شبیخون کنند. (تاریخ بلعمی). عبدالملک بن مهلب بمدد حجاج فرارسید با سپاهی ساخته، دیگر روز حرب اندر گرفتند. (تاریخ بلعمی).
چو آگاه شد اشکش آمد براه
ابا لشکری ساخته پیش شاه.
فردوسی.
سپاهی ز استخر بی مرببرد
بشد ساخته تا کند رزم گرد.
فردوسی.
احمد بن عبد العزیز... با لشکری ساخته و انبوه بیامد. (تاریخ سیستان ص 248). چون فرا رسید با سپاه ساخته، سپاه عمار ناساخته بودند. (تاریخ سیستان). آخر قضا را طغرل با سواری هزار ساخته... بدر شهرآمد. (تاریخ سیستان). خبر آمدکه داود بطالقان آمد با لشکر قوی و ساخته. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 579). و قومی را که کم سلاح تر بودند ساخته بداشت. (تاریخ بیهقی ص 39). || آراسته. (انجمن آرا) (آنندراج):
همیشه دشمن تو سوخته تو ساخته بزم
ببزم ساخته رود آخته دو صد چرگر.
(از حاشیه ٔ لغت فرس، نسخه ٔ خطی نخجوانی).
|| باندام. بسامان. فراهم. راست شده. روبراه. سر و صورت گرفته. مرتب و منظم: اهل یغسون یا سو مردمانی اند بیشتر با نعمت و کاری ساخته تر دارند. (حدود العالم).
شهنشاه را کارها ساخته ست
وزین کاربیرنج پرداخته ست.
فردوسی.
گر چه شان کار همه ساخته از یکدگر است
همگان کینه ور و خاشه بریکدگرند.
ناصرخسرو.
من بیرون روم و کار شما را ساخته گردانم. (کلیله و دمنه). || مصمم. جازم. قاصد:
که پرسد که این جنگجویان که اند
وزین تاختن ساخته بر چه اند.
فردوسی.
گذارش پر از نره دیوان جنگ
همه رزم را ساخته چون پلنگ.
فردوسی.
همه ساخته کینه و جنگ را
همه تیز کرده بخون چنگ را.
فردوسی.
|| ترکیب شده. تلفیق شده: گویند این نغمه ها از ساخته های فلان آهنگساز است. || مزور. قلب. غیر اصل. ساختگی: غز گفتا تو سزاوارتری ای عم بدین سنگ و آن سنگ ساخته به وی داد. (مجمل التواریخ و القصص).
- حدیثهای ساخته، احادیث موضوعه. احادیث بربسته.
|| موافق. (برهان). سازوار.سازگار. مهربان. متحد. همساز. هم آهنگ. همدل. همداستان:
الیاس بن اسد... همیشه مردمان را بر معدل بن الحصین شوریده گونه همی داشت و مردمان با الیاس ساخته تر بودند. (تاریخ سیستان). همیشه با خوارج ساخته بود و او [محمد بن الحصین] را نیازردندی. (تاریخ سیستان).
نشنیدستی که خاک زر گردد
از ساخته کدخدای و کدبانو.
ناصرخسرو.
شگفت نیست که از رای عدل گستر تو
شوند ساخته چون دو برادر آتش و آب.
مسعودسعد.
با حاسد تو دولت چون آب و روغن است
با ناصح تو ساخته چون زیر با بم است.
سوزنی.
|| خوش مشرب. سازگار با همه کس. ملایم. حلیم. آرام: و مردی ساخته بود بی تعصب [ابراهیم القوسی] و بر خوارج و اهل سنت و تمیمی و بکری ساخته بود و طریق سلامت گرفته. (تاریخ سیستان ص 191). مردی بود بسلامت با خوارج هیچ حرب نکردی و با هر کسی ساخته بود. (تاریخ سیستان ص 190). || کنایه از مردم شیاد چاپلوس. (برهان). || نوازش یافته. دلخوش. دلگرم:
ساخته و سوخته در راه تو
ساخته من، سوخته بدخواه تو.
نظامی.
|| ساز کوک کرده. (انجمن آرا) (آنندراج):
به پردلی و به مردی همه نگه دارد
نگاهداشتنی ساخته چو ساخته چنگ.
فرخی.
هرفاخته ای ساخته نائی دارد
هر بلبلکی زیر و ستائی دارد.
منوچهری (دیوان ص 149).
چون بربط نواخته و چنگ ساخته
قمری و فاخته بخروشند بر چنار.
قطران (از انجمن آرا).
- آراسته و ساخته، آماده. معد. با اسباب آراسته: هشت هزار مرد بودند از مهاجر و انصار همه آراسته و ساخته و با سلاح تمام. (تاریخ بلعمی).
و آنگاه درین حصن ترا حجرگکی داد
آراسته و ساخته باندازه و در خور.
ناصرخسرو.
سپاهی داشتی آراسته و ساخته. (نوروزنامه).

عربی به فارسی

مت

جفت طاس , مردن , هلا ک شدن , تلف شدن , نابود کردن

بیوگرافی

رابین ویلیامز

ذهن بدون توقف رابین ویلیامز موجب شادی میلیون ها نفر شد اما برای خودش دردی بی پایان داشت. توانایی او در شاد کردن مردم و ذهن بداهه پرداز او بی نظیر بود اما چیزی که هرگز کسی نفهمید این بود که مغز توانمند او چگونه او را از پای درآورد. رابین ویلیامز می گوید: " کمدی یک روی عمیق و تاریک دارد." هنگامی که او در سال 2014 در سن 63 سالگی درگذشت، دنیا در سوگ او نشست. یک کمدین، یک بازیگر توانمند و برنده ی جایزه اسکار که می توانست جهان را بخنداند. ویلیامز در فیلمهایی به یاد ماندنی چون: Dead Poet Society، Good Will Hunting، Jumanji، Aladdin ایفای نقش کرده است و آثاری فراموش نشدنی از خود به جای گذاشته است. بیلی کریستال یکی از دوستان او می گوید: "بازی کردن کنار رابین مانند تلاش برای گرفتن یک ستاره دنباله دار بود." رابین ویلیامز در جایی درباره کارش گفته است که: "کمدی برای من مانند یک تهوع است، یک نوع انفجار و سپس شما از آنجا شکل می گیرید. کمدی از یک جای عمیق و تاریک می آید. شاید از روی خشم شکل می گیرد زیرا من از این همه مزخرفات ظالمانه خشمگین هستم و ریاکاری که در همه جا وجود دارد، حتی درون خود آدم، جایی که به سختی می توان دید!"
شوق بامزه بودن در رابین ذاتی بود. برای او خنداندن مردم مانند نفس کشیدن بود، به این معنا که اگر مردم را نمی خنداند روی اجراهایش تاثیر بدی می گذاشت. مارک رومانک یکی از کارگردانانی که با رابین کار کرده است می گوید: " به یاد دارم که چگونه رابین در سخت ترین شرایط مردم را می خنداند و بیشترین انرژی را از آنها دریافت می کرد. خندیدن مردم برای او مانند اندروفین یا چیزی شبیه به آن عمل می کرد." بیلی کریستال در راستای این حرف می گوید: "خنده مردم کمدین ها را قدرتمند می کند. این خنده ها مانند مواد مخدر عمل می کنند. به سختی می شود جای آن را با چیز دیگری پر کرد."
روزهای پایانی عمر
ویلیامز در پایان عمرش مدعی شد که دیگر نمی داند چطور می تواند مردم را بخنداند. در اواخر سال 2013 رابین چیزهایی را تجربه کرد که نمی دانست منشا آن از کجاست. او مبتلا به پارانویا شده بود و دیگر نمی توانست متن هایش را به خاطر بسپارد. دچار بی خوابی شده بود و شنوایی اش مشکلات عمده ای پیدا کرد، از جمله شنیدن صداهای گوناگون که او را آزار می داد. اشنایدر در سال 2016 در مجله نورولوژی (عصب شناسی) نوشت: "رابین ویلیامز دچار مشکلات زیادی شده بود. او درگیر اضطراب شدید و رعشه شده بود که نمی توانست آنها را کنترل کند." در اوایل سال 2014 در هنگام فیلمبرداری فیلم "راز آرامگاه در ونکوور" او مدام تلاش می کرد علائم بیماری اش را پنهان کند. مینس می گوید: "رابین بعد از پایان هر ضبط پیش من می آمد و می گفت: وحشتناک بود." مینس به او پیشنهاد می دهد تا دوباره به روی صحنه برود و استندآپ کمدی کند تا بتواند اعتماد به نفس خود را برگرداند. او می گوید: " وقتی این پیشنهاد را به رابین دادم، او به گریه افتاد و گفت که دیگر نمی تواند. نمی داند که چگونه باید مردم را بخنداند." در ماه می تشخیص داده شد که رابین مبتلا به پارکینسون، یک نوع اختلال عصبی شده است. پزشکان گفتند که با دارو می توانند لرزش های او را کنترل و شدتش را کم کنند و احتمالا یک دهه دیگر به عمرش اضافه کنند اما رابین مشکل حادتری پیدا کرد. مغز او که زمانی همه واژه ها را در خود جای می داد و هر زمان که می خواست به سرعت از آنها استفاده می کرد، حالا دیگر نمی توانست مانند قبل کار کند و واژه ها را به یاد آورد.
خودکشی
ویلیامز پس از این بیماری، دچار افسردگی شدید شد و جان خود را گرفت. در 11 آگوست 2014 جسد او در خانه اش در کالیفرنیا پیدا شد. بعد از کالبد شکافی تشخیص داده شد که او خود را دار زده است و از هیچگونه مخدری استفاده نکرده است.
منبع: biography

فرهنگ عمید

ساخته

درست‌شده، پرداخته،
آماده‌شده،

فرهنگ معین

ساخته

بنا شده، درست شده، اختراع شده، آفریده، آماده، پخته، مصنوعی، جعلی، سازگار، متحد. [خوانش: (تَ یا تِ) (ص مف.)]

مترادف و متضاد زبان فارسی

ساخته

صنع، مصنوع، پرداخته، آماده، مهیا، جعلی، ساختگی، سروده

فرهنگ فارسی هوشیار

ساخته

بنا شده

معادل ابجد

فیلمی ساخته مت ویلیامز

1780

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری